بازی Bully عنوانی در سبک اکشن ماجراجویی است که در سال ۲۰۰۶ عرضه شد اما به اندازه بقیه بازیهای کمپانی راکاستار محبوبیت پیدا نکرد. در این مقاله قصد داریم نگاهی به این بازی انداخته و جنبههای مختلف آن را بررسی کنیم.
در سال ۲۰۰۶ بازی های اکشن فوق العاده ای برروی کنسول پلی استیشن ۲، گیم کیوب و اکس باکس ساخته مایکروسافت منتشر می شدند. موردی که وجود داشت این بود که بیشتر این بازی ها با تیراندازی و سرقت ماشین ها در ارتباط بودند و حول این موارد می چرخیدند. در صورتی هم که این کار را نمی کردند باز هم شاهد بازی های اکشن خطی جذابی بودیم که از نظر انتخاب های مختلف و آزادی بازیکن چیزی برای ارائه نداشتند که البته مشکلی هم با این قضیه وجود ندارد و هر نوع به شیوه خود بازیکنان را سرگرم می کردند.
این بازی ها یک خلاء در صنعت ویدئوگیم ایجاد کرد و باعث شد وجود یک بازی که با مسائل به قول معروف تینیجری به خوبی برخورد کرده باشد، کاملا نیاز شود. قطعا چنین ایده ای می توانست نظر بازیکنان را جلب کند در صورتی که باکیفیتی خوب عرضه می شد. این دقیقا همان چیزی است که با Bully شرکت Rockstar اتفاق افتاد. این بازی در آکادمی Bullworth اتفاق میافتد و یک داستان خیالی از شخصیتها و موقعیتهایی است که به طور قابلتوجهی جذاب هستند.بولی از این نظر که عنوانی متفاوت به نظر می رسید و توانست این خلاء را پر کند، چه در نظر منتقدان و چه در نظر بازیکنان فروش خوبی را تجربه کرد.
تنها مشکل این بود که با توجه به اینکه نسل بعدی کنسول ها جای خود را به دست آورده بودند، مدت زیادی در کانون توجه قرار نگرفت، بازی ای مانند Bully واقعاً فرصتی برای حفظ این کانون توجه پس از انتشار نداشت. زمان انتشار بازی البته این هیچ ارتباطی با میزان خوب بودن یک بازی ندارد و افرادی که آن را دوست داشتند واقعاً آن را دوست داشتند و هنوز هم آن را دوست دارند زیرا این بازی با گذشت بیش از یک دهه از فروش خود،فروش نسبتا خوبی را در کنسول های مدرن دارد اما چرا این طور است؟ چرا بازی ای مانند Bully که واقعاً هیچ مرز گرافیکی یا داستان سرایی را نشکست، از چنین توجهی برخوردار است؟
بولی توسط راک استار ساخته شد. در زمانی که این کمپانی در اوج بود که البته هنوز هم بازی های این شرکت شاهکارهایی بیش نیستند. چندین نسخه از سری مشهور GTA را منتشر کرده بودند و برنامه ریزی ساخت قسمت سوم مکس پین نیز در حال انجام بود. این به این معنی است که آن ها می دانستند که باید چکار بکنند. در واقع آن زمان هم مانند همین سال های اخیر کمپانی های بزرگی بودند که هر ساله بازی هایی منتشر می کردند که در نهایت اکثرشان اندکی بهتر از یک بازی متوسط و قابل قبول بودند. با این که هنوز هم بازی های مختلفی عرضه می شوند اما راکستار همچنان در سال های اخیر تمرکز خود را برروی دو آی پی موفق خود گذاشته است.
آکادمی بولورث مکانی است که گشتن در آن منطقی است. راهروها، دفاتر، کلاس ها، حیاط ها و هر چیز دیگری که انتظار دارید در آنجا ببینید به گونه ای طراحی شده اند که برای هر کسی که همیشه وقت خود را در مدارس گذرانده باشد منطقی است. این بلافاصله به احساس غوطه وری و آشنایی Bully کمک می کند که دو چیز بسیار مهم برای یک بازی مانند این است. این احساس ها فقط با آکادمی شما را درگیر نمی کند، بلکه در داستان، شخصیت ها و موقعیت هایی که همه در آن قرار دارند ادامه می یابد.
هیچ تیراندازی گسترده ای با هلی کوپترهای در حال انفجار اتفاق نمی افتد که هرگز در زندگی واقعی اتفاق نیفتد و هیچ بیمار روانی و دیوانه ای برای سلطه بر جهان خسته نخواهد شد. همه بازی از چیزهایی تشکیل شده است که احتمالاً در یک مقطع از زندگی برای شما اتفاق افتاده است و حتی اگر اتفاق هم نیفتاده باشد حداقل قابل تصور است. مینی گیم های مختلف، ایجاد مشکلات با مدیر مدرسه، انجام کارهای مختلف برای شخصیت های مختلف که اگر اجازه دهید به راحتی می تواند اکثر مدت زمان تجربه شما از بازی را اشغال کند.
این به این دلیل است که این امر به شما امکان دسترسی به مکان های بیشتر و کارهای بیشتری را می دهد. این قسمت بزرگی از دلیل این است که Bully علی رغم اینکه یک ماجراجویی در مقیاس بسیار کوچکتر از چیزهایی است که Rockstar Games در حال حاضر برای ان شناخته شده است، برای مدت طولانی احساس بسیار بی انتهایی می کند. این کار با نگاه به بیرون خیر بلکه با با نگاه به درون یک مرد جوان در مدرسه که نه بالغ است و نه یک کودک انجام می شود.
شخصیت های بازی بولی حس همدری شما برانگیخته می کنند اما شاید نسبت به بقیه قسمت های مختلف بازی و استاندارد امروزه بازی ها مقداری ضعیف تر به نظر برسد. شخصیت اصلی جیمی هاپکینز، فقط نوعی بچه بد ذاتی است و در شرایطی قرار گرفته است که به آکادمی انداخته می شود زیرا والدینش دیگر نمی دانند دیگر با او چه کنند. بنابراین بله، در اینجا از نظر داستان سرایی اساساً چیز جدیدی وجود ندارد. من شخصاً فکر می کنم مشکلی در این زمینه وجود ندارد زیرا Bully عنوانی نیست که هدفش شکستن قراردادها و قواعد از نظر جهان سازی باشد بلکه فقط به دنبال اجرای همه چیز به خوبی است و این اتفاق می افتد.
در حالی که شخصیت های داستان همه چیزهایی هستند که در بسیاری از فیلم ها و برنامه های تلویزیونی دیگر دیده شده اند که با پیش زمینه های داستانی آن ها را دیده اید اما همه آن ها خیلی خوب در دنیای بولی جای می گیرند و به چنین تجربه رضایت بخشی اضافه می شوند که شکایت از آن چندان قابل درک نیست. مجازات شدن توسط مدیر و آزار و اذیت سایر قلدرها همه به اندازه واقعی و جذاب هستند و این همه کاری است که بولی انجام می دهد.
بولی با مکانیک های جذاب و ساختار متفاوت از دیگر بازی های شرکت راکستار کاری می کند که بخش های مختلف این بازی اکشن ماجراجویی جهان باز به خوبی کار کند. محیط های گسترده و قابل کاوش، مینی مپ مفید و ماموریت های داستانی به جهات مختلفی هدایت می شوند که انگار ماموریت فرعی هستند و حواس شما را از همه چیزهایی که در این ژانر تجربه کرده اید پرت می کنند. جادوی بولی در آن است که چگونه این عناصر با هم هماهنگ هستند و چنین تجربه متفاوتی را رقم می زنند که در نوع خود بسیار جالب است.
مبارزات بازی یکی دیگر از ستون های اصلی Bully است. در حالی که جنگ تن به تن اساس آن است و موارد زیادی برای انجام این کار وجود دارد اما واقعاً به زیبایی با مواردی مختلف مانند تجهیزات بدنسازی و استفاده از محیط گسترش می یابد. ممکن است روی کاغذ مضحک به نظر برسد اما در واقع بسیاری از مبارزات مدرسه ای درون بازی چندان غیر منطقی و دور از دنیای واقعی نیز نیستند اما در هر صورت به عنوان یک بازی ویدئویی عالی عمل می کند و ممکن است ما را بیش از بازی های راک استار به یاد سری بازی های یاکوزا بیندازد.
بولی عنوانی است که ایده های خاص خود را عملی می کند و تنها در صورت نیاز مواردی را از بازی های جریان اصلی قرض گرفته است. هر چه بیشتر بازی را تجربه کنید بیشتر متعجب می شوید که چرا تاکنون دنباله ای برای آن نساخته اند. هر ساله شایعاتی از ننسخه دوم منتشر می شود اما از طرف راک استار صدایی شنیده نمی شود و این اندکی ناامید کننده است زیرا بولی همچنان پس از سال ها جذاب و سرگرم کننده محسوب می شود.