از آن جا که در همه جهات، در فضا ستاره و کهکشان وجود دارد، چرا فضا سیاه است؟ آیا نباید از هر جهتی که نگاه می کنیم یک ستاره وجود داشته باشد، پس این میزان از تاریکی و سیاهی به چه دلیل است؟ در این مقاله سعی می کنیم به طور مختصر به این پرسش پاسخ دهیم اگرچه هنوز هم یکی از سؤال های اساسی است که ذهن بشر را درگیر خود کرده است. با ما همراه باشید.
با وجود این حجم از ستاره چرا فضا سیاه است ؟
تصور کنید در فضا و شناور هستید. اگر به خورشید نگاه کنید، چشمانتان روشن می شود اما بقیه آسمان یک سیاه تسکین دهنده و کمی ترسناک خواهد بود که با نقاط ریزی از نور تزئین شده است.
همانطور که میدانید، فضا بسیار بزرگ است. در وافع بی نهایت است که بسیار بزرگتر از بزرگ است! از آن جا که نامحدود است، از هر جهتی که به فضا نگاه کنیم یک ستاره وجود دارد. بنابراین، آیا نباید کل آسمان به اندازه یک ستاره روشن باشد، زیرا در هر جهت ممکن و در همه جا یک ستاره وجود دارد؟
پارادوکس اولبرز
اگر تاکنون این سؤال را از خود پرسیده باشید، احتمالاً تعجب نخواهید کرد که بدانید اولین نفر نیستید. این سؤال چالش برانگیز را اولین بار ستارهشناس آلمانی، هاینریش ویلهلم اولبرز، در سال ۱۸۲۳، مطرح کرد. اکنون ما این سؤال را به ناام پارادوکس اولبرز می شناسیم. بررسی این پارادوکس به ما کمک می کند که دریابیم چرا فضا سیاه است.
تناقض موجود در این پارادوکس را می توان به این صورت توصیف کرد : اگر جهان بی نهایت و ایستا باشد و برای همیشه وجود داشته باشد، در هر جایی که نگاه می کنید باید در نهایت به یک ستاره برخورد کنید.
تجربیات ما به ما می گوید که اینطور نیست. بنابراین اولبرز با طرح این پارادوکس دانست که جهان نمی تواند بی نهایت، ایستا و بی انتها باشد. این موضوع می تواند شامل چند مورد باشد، اما نه هر سه مورد. در دهه ۱۹۲۰، ادوین هابل، ادعا کرد که جهان ایستا نیست. در واقع، کهکشان ما و دیگر کهکشان ها از هر جهت با سرعت زیادی از ما دور می شوند.
ایجاد یک نظریه جدید: بیگ بنگ
این امر منجر به ایجاد یک نظریه جدید شد؛ نظریه انفجار بزرگ یا بیگ ینگ. این نظریه بیان می کند که جهان یک بار، در یک زمان و مکان و در یک نقطه واحد جمع شده و سپس به سرعت گسترش یافت. جهان ما ثابت کرده است که ایستا یا بی پایان نیست. و بنابراین این پارادوکس حل شد!
اگر بخواهیم به طور مختصر توضیح دهیم باید بگوییم: ما ستاره ها را از هر جهت نمی بینیم زیرا بسیاری از ستاره ها آنقدر دور هستند که نورشان به ما نمی رسد. ما نه تنها این اندازه عظیم و غیرقابل درک از جهان خود را داریم، بلکه مقیاس زمانی که هنگام انجام این آزمایشات فکری درباره آن صحبت می کنیم کاملا گیج کننده است. بنابراین باز هم پارادوکس حل شد و تا جدودی متوجه شدیم که چرا فضا تاریک است.
خوب، اگر رو راست باشیم دقیقاً حل نشده است! اندکی پس از انفجار بزرگ، کل جهان داغ و متراکم بود، مانند هسته یک ستاره. چند صد هزار سال پس از انفجار بزرگ، هنگامی که اولین نور توانست به فضا پرتاب شود، همه چیز از هر جهت به اندازه سطح یک ستاره روشن بود.
پس ما هنوز باید درخشش یک ستاره را ببینیم اما چرا آن را نمی بینیم و فضا تاریک است؟ با گسترش جهان، طول موج های آن نور مرئی اولیه خارج شده و به انتهای وسیع طیف الکترومغناطیسی کشیده شد تا اینکه به مایکروویو تبدیل شدند. این تابش زمینه مایکروویو کیهانی است و ما می توانیم آن را از هر جهتی که می توانیم تشخیص دهیم.
بنابراین غریزه اولبرز درست بود. اگر به هر جهتی نگاه کنید، لکه ای به نور یک ستاره را می بینید، فقط این انبساط جهان است که طول موج ها را گسترش می دهد تا نور برای چشم ما نامرئی شود. اما اگر می توانستید جهان را با چشمان مایکروویو نگاه کنید، این را می بینید : روشنایی از هر جهت.